شایددور .... شاید نزدیک ....

فاصله ای نیست بین قلب هایی که برای هم می تپند

شایددور .... شاید نزدیک ....

فاصله ای نیست بین قلب هایی که برای هم می تپند

نانوایان هم جوش شیرین می زنند...وای به حال فرهاد...

مرد نابود می شود هنگامیکه عشقش تعبیر به شهوت می شود !

 گفتی که ما به درد هم نمی خوریم!.. اما هرگز نفهمیدی... من تو را برای دردهایم نمی خواستم ...!

ودرادامه:مردا از عشق هیچی نمیفهمن فقط دنبال همینن این تعبیر نیست واقعیته .... اگر نبود قبل از این که عشقشون رو ثابت کنن دنبال ...... نمیرفتن 

 

 




 
 


عاشقی درد بدیست، بدتر از سردردهای من



وفادارى ....... خدا بیامرزدش/ صداقت....یادش گرامى /غیرت..... به احترامش یک لحظه سکوت/ معرفت.....یابنده پاداش میگیرد/عشق.....از دم قسط
ودرادامه:این فقط درمورد جنس مذکر صدق میکنه  
اگه دیدین جنس مونث روزی بی وفا "دروغگو"بی غیرت"بی معرفت"و...شده بدونین خوب کاری میکنه دمش گرم بااین مردای بی غیرته دروغگوی بی وفا باید مثل خودشون رفتارکرد تاادب شن 
 



 آب رفته باز آمد به رود ، اما ماهی بیچاره مرده بود 
 
ودرادامه:این حکایت مرداییه که ...هستن  وهمیشه اونا اب بازامده به رودهستن وخانوما(فرشته های روی زمین)ماهی هایی هستن که فدا میشن ولی دیگه ازین خبرا نیست حالا قراره جاشون عوض شه یعنی خودمون جاهامونو تعویض میکنیم   هرکی حرفی داره بگه.... 
 
به شرطی که منطقی باشهok

هیزم شکن ناقولا وفرشته مهربون...

روزی روزگاری، وقتی هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد توی رودخونه. وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟ هیزم شکن گفت که تبرم توی رودخونه افتاده. فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت.
"آیا این تبر توست؟" هیزم شکن جواب داد: " نه" فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید که آیا این تبر توست؟ دوباره، هیزم شکن جواب داد : نه. فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید آیا این تبر توست؟ جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد.

یه روز وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی آب.
هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب. "

 فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید : زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آره!
فرشته عصبانی شد.

" تو تقلب کردی، این نامردیه "

هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی. و باز هم اگه به کاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره...

خانه ی دوستی ما اینجاست...

من دلم میخاهد

خانه ای داشته باشم پر دوست

کنج هر دیوارش دوستهایم بنشینند

گل بگو... گل بشنو...

هرکسی میخاهد

داخل خانه ی پر عشق و صفامان گردد

یک سبد بوی گل سرخ به ما هدیه دهد

شرط وارد گشتن، شست و شوی دلهاست

شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست

بر درش برگ گلی می کوبم

روی آن با قلم سبز بهار

می نویسم

ای یار...

خانه ی دوستی ما اینجاست

تا که سهراب نپرسد دیگر

خانه ی دوست کجاست؟!... 

 

 

 

 

 

 

؟ ...؟


دنیا نباشد...
فقط کوچه ای باشد
و
بــاران
و
دوستـــــی
که زلالتر از باران است...

 

 

 

 

دوستای خوبم که واسم نظر میزارین  

ازتون ممنونم  

 

باکمال ادبو احترام میخوام یه اعتراز کنم 

 

 

اه   اخه  چرا  این blogsky

 

یه دانشمند معروف میگه :تاپسرا وبلاگتو جدی نگیرن نظرای جدی نمیدن این یعنی خودتونم قبول دارین خانوما همه چیزشون از اقا ها بهتره .... 

 

 



بدردنخور سیستم خنک

کننده نداره که وقتی اقا

پسرا میان دماغشونو یه

جای دیگشون نسوزه وو   

اشکشون در نیاد؟