شایددور .... شاید نزدیک ....

فاصله ای نیست بین قلب هایی که برای هم می تپند

شایددور .... شاید نزدیک ....

فاصله ای نیست بین قلب هایی که برای هم می تپند

فرق دیوانه واحمق...

فرق دیوانه و احمق

ماشینی جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و راننده مجبورشد همانجا لاستیک عوض کند. هنگامی که مرد راننده سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت از روی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد... مرد حیران مانده بود که چکار کند، تصمیم گرفت که ماشینش را همانجا رها کند و برای خرید

مهره چرخ برود. در این حین، یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت : از هر کدام  از ٣ چرخ دیگر ماشین، یک مهره بازکن و این لاستیک را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی ! مرد توجهی نکرد ولی با خودش که فکر کرد دید دیوانه راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند ، پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست. هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت: خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی ، پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟ دیوانه لبخندی زد و گفت: من اینجام چون دیوانه ام. ولی احمق که نیستم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد