بشمار
(این اعداد نچسب را خودت وارد شعر من کردی)
سه :دستهایم را تعارف میکنم با لبخندی
آقا بفرمایید
اینها تمامی موجودی من است
تو در جوابم فقط فوت میکنی
من را و دستها را که دارند برمیگردند
دو : نگاهت میکنم از ان موقع
باز هم بی هیچ حرفی
چشمهام را ضمیمه میکنم به پرونده
دوباره به جریانش میاندازم
آقا امضای شما لازم است
آقا بفرمائید
آقا : حکم همان است
اشد مجازات
پرونده مختومه اعلام میشود
(اینجا کسی دارد به سوی مرگ میرود ارام)
دستانی پرونده ام را خط خطی کردند
شما آقا اصلا در جریان هستید
بگذارید توضیح ب...
میخواهم حرف ب...
کسی اینجا باید جلوی شماره ها را بگیرد
یک :گوشم با شماست
آقا بفرمائید
هنوز هم فوت میکنی
خودت را میان من
حالا یک مدل زنده دارم
با دستانی بی رمق
چشمانی معدوم
و گوشهایی زنگ زده
در اینه زنی دارد میرود
تصویر خودم را نقاشی میکنم و گوشی را میگذارم
(حالا این یک یعنی همه چیز تمام شد؟!)
"شاید شاید ولی چه خالی بی پایانی"